loading...
وب 20
اميد بازدید : 16 چهارشنبه 17 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

منبع : 16/9/18/16 - چهارشنبه هفدهم اردیبهشت 1393

X تبلیغات

  

♥حرف مشترک♥

♡کوچه های اردیبهشت♡

16/9/18/16

من همیشه تو زندگیم سعی کردم یا حرفی رو نزنم یا اگه گفتم پاش واسم.گفتم خداحافظ... ولی الان این جا دارم واست مینویسم.نمی دونم چرا خدا باهام داره اینجوری میکنه به قول خودت واسه منم خواستن توانستن نیست آخه هر چی سعی کردم نتونستم بهت برسم 

                          یک جمع نکوشیده رسیدند به مقصد       یک قوم دویدند و به مقصد نرسیدند

نه من واقعا دیگه به سرنوشت معتقد نیستم نمی دونم چرا این کلمه رو انسان ها درست کردن ولی میتونم بهت ثابت کنم که این ساخته ی ماست مثل خیلی چیزای دیگه ،نمی خوام فلسفی صحبت کنم.گفتی فراموش نکردن در حالی که دستت مال یکی دیگه باشه خیلی مضحک به نظر میرسه.وقتی گفتم به چشماتون قسم دیگه عاشق هیچ دختری نمیشم شوخی نکردم من بدون شما حتی دستهای خودم رو هم نمی خوام چه برسه به دست های یکی دیگه بعد از گفتن خداحافظ تازه فهمیدم چقدر بیشتر از اون چیزی که فکر میکردم وابسته ی اون چشما شدم گفتی بعد از این که صدات زدم فقط سکوت کردی چطور ازم توقع داشتی بعد از گفتن خداحافظ بتونم داخل خوابگاه بمونم در حالی که حتی نمی تونستم چهار دیواری دنیا رو هم تحمل کنم. به نظر من بزرگ ترین درد دنیا اینه که هر کاری انجام بدی برای این که بهش بفهمونی عاشقشی ولی ساده بگذره و بگه فقط برای دوستی منو میخواست.

وقتی "هوا" اون میوه ی ممنوعه رو چید و به دو نیمه تقسیم کرد نیمی از اونو خودش خورد نیمی دیگه رو هم به "آدم" داد ،بعد از خوردن میوه ممنوع محکوم به زندگی تو این کره ی خاکی شدن آدم میدونست که خیلی چیزارو از دست داده ولی در حین تبعید به زمین دنبال هوا میگشت چون همه ی این کارارو به خاطر اون انجام داده بود و بدون هوا حتی تحمل بهشت برای آدم غیر ممکن میشد(هبوط)


ميخوام ازت خواهش كنم اين ميوه ي ممنوعه رو بچيني و بهم اجازه بدي حتي بهشت رو هم فداي اون چشمات بكنم من بعد گفتن خداحافظ به دنيايي بدون تو فكر كردم و همين فكر در اون شب دلايل نفس كشيدنو از من گرفت.توي اين چند روز انقدر خبراي گوناگون بهم دادن كه ديگه حسابي بهم ريختم به خاطر همين چند روزي از شهرت كه اين روزا برام سنگين شده به بروجرد پناه آوردم راستشو بخواي ميخواستم برم سنقر ولي نتونستم  نگاه هاي سنگين خانوادمو بدون كمك و دلگرمي تو تحمل كنم.


اين جا به اينترنت دسترسي ندارم الانم تو كافي نت هستم.دوست دارم خوب فكراتو بكني براي چيدن اين ميوه يا موندن در بهشت بدون آدم،امشب بيدار ميمونم تا هر جوري كه ماه من صلاح ميدونه از اون بالا بهم خبر بده.تموم آرزوم اينه كه اجازه بدي بهشتو فداي اون چشما بكنم...


+ نوشته شده توسط سا............مین در و ساعت | نظر بدهید

درباره وبلاگ

به خودم آمدم انگار،تویی در من بود


این کمی بیشتر از دل به کسی بستن بود♪♩♬

منوی اصلی

صفحه نخست

پست الکترونیک

آرشیو مطالب

عناوین مطالب وبلاگ

آرشیو

اردیبهشت 1393

پیوندها


Powered By

BLOGFA.COM

 

 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 816
  • کل نظرات : 7
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 43
  • آی پی امروز : 35
  • آی پی دیروز : 9
  • بازدید امروز : 492
  • باردید دیروز : 10
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 531
  • بازدید ماه : 693
  • بازدید سال : 5,137
  • بازدید کلی : 43,739