» از خدا می طلبم صحبت روشن رایی
» جان پرور است قصه ارباب معرفت
» راهکارهایی برای تقویت حافظه
» به احوالم ببار ای ابر اشک از آسمان امشب
» پنهان شدی ای ماه علی از نظر امشب
» شکسته راه مرو سرو من مرا مشکن
» خدایا اولین مظلوم عالم را تو یاری کن
» گلبانگ بندگی عاشقانه
» استماع و "گوش شدن "در محضر آیات وحیانی
------»(آرشيو مقالات)«--------
اسفند 1392
بهمن 1392
دی 1392
آذر 1392
آبان 1392
مهر 1392
شهریور 1392
مرداد 1392
تیر 1392
خرداد 1392
اردیبهشت 1392
فروردین 1392
اسفند 1391
بهمن 1391
دی 1391
آذر 1391
آبان 1391
مهر 1391
شهریور 1391
مرداد 1391
تیر 1391
خرداد 1391
اردیبهشت 1391
فروردین 1391
اسفند 1390
بهمن 1390
دی 1390
آذر 1390
آبان 1390
مهر 1390
شهریور 1390
مرداد 1390
تیر 1390
خرداد 1390
اردیبهشت 1390
آرشيو
Powered By
BLOGFA.COM
هو
ابن سینا «خودشناسی» را پیش شرط مهم و ضروری در تعلیم و تربیت میداند. در متون دینی و احادیث نیز توصیه و تأکید زیادی بر خودشناسی شده و از «معرفۀ النفس» با عنوان «انفع المعارف» و «انفع المعرفتین» یاد شده است و به نوعی مقدّمه شناخت همنوعان و خداوند نیز میگردد. علی (ع)فرماید: «کیف یعرف غیره مَن یجهل نفسه» ، (کسی که خودش را نمیشناسد چگونه میتواند دیگری را بشناسد) ، (غررالحکم و دررالکلم ، ح 6998) و نیز : «من عرف نفسه کان لغیره اعرف و من جهل نفسه کان بغیره اجهل» ، (کسی که خودش را بشناسد دیگری را بهتر میشناسد و کسی که به خود جاهل است به دیگران جاهلتر است) ، (غررالحکم و دررالکلم ، ح8758) همچنین خودشناسی مقدمه شناخت خداوند میباشد علی (ع) فرماید : «من عرف نفسه فقد عرف ربّه» ، (هرکسی خودش را بشناسد پروردگارش را میشناسد) ، (غررالحکم و دررالکلم ، ح7946)
«خودشناسی» موجب استعلا و استکمال وجودی انسان میگردد و کسی که خودش را نشناسد به واقع انسانی بیهویت در این دنیا خواهد بود که چند سالی سپری میکند و نهایتاً عمر و زندگیاش تمام میشود که در صورت توجه به خود و شکوفا ساختن قابلیتها و تواناییهایی بالقوّه میتوانست به مراتب متعالی نایل آید.
برده بودی و داوت آمده بود تو که بد باختی کسی چه کند
اگر هدف از تعلیم و تربیت شکوفا ساختن توانمندیها باشد نیل به این مهم با شناخت انسان و نیز شناخت «خود» رهاوردهای به مراتب افزونتری خواهد داشت. آنچه در خودشناسی مهم است راههای نیل به این معرفت است، اینکه چگونه میتوانیم خودمان را بشناسیم، در پاسخ به سوال فوق جوابها و راههای متعدّدی مطرح شده است که شاید قدیمیترین راه، روش پیشنهادی افلاطون باشد که هرچند فرضی و خیالی میباشد ولی راهکار جالب و ارزشمندی است. افلاطون برای شناخت «خود» و مشخص شدن علائق و ملایمات و منافرات پیشنهاد میکند : فرض کنید نامرئی میشوید و تمامی این قوا و قابلیتهایی که دارید در شما باقی میماند. همان انسان قبلی هستید با غرایض و طبایع و گریز و گرایشهایی که داشتید ولی تنها تفاوتی که ایجاد شده این است که شما نامرئی شدهاید، چقدر از کارهایی که میکردید بازهم انجام میدهید و چقدر از کارهایی که نمیکردید دیگر انجام نمیدهیم؟! این راه پیشنهادی در عین فرضی بودن راه جالبی است با این شرط که انسان با خود صداقت داشته باشد و تبانی و تعارفی با خود نداشته باشد. بسیاری از کارهایی که خیلی از آدمیان انجام میدهند برای این است که دیگران ببینند و بدانند و بسیاری از کارهایی هم که انجام نمیدهند برای این است که دیگران نبینند و ندانند. حال اگر این محذوریت برطرف شود چقدر از کارهایی که انجام میدادیم باز انجام میدهیم و چقدر از کارهایی که انجام نمیدادیم دیگر انجام نمیدهی؟ برای عینیتر ساختن این روش میتوان مسافرتها را در نظر گرفت. در مسافرتهای خارج از کشور، هرکسی همان انسان مقیم در کشور خود میباشد ولی تفاوتی که پیش آمده این است که دیگر محدودیتها و چهارچوبهای کشور خودشان آنجا نیست و دیگران نیز او را نمیشناسند. مخصوصاً برای کسانی که ایرانی هستند و به کشورهای دیگر مسافرت میکنند دیگر مشکل حراست و گشت ارشاد و نظایر اینها نیست ، چقدر در پوشیدن و نوشیدن تفاوت ایجاد میشود؟ چقدر کارهایی را که انجام میدادیم یا نمیدادیم مانند حالت قبل از مسافرت است؟ راهکار و مثال دوم برای عینیتر کردن روش افلاطون فضای مجازی میباشد در شبکههای اجتماعی و پروفایلها چقدر خودم هستم؟ چقدر به «خود» واقعی نزدیکتر هستم؟ مثال سوم نیز برای ملموس نمودن روش پیشنهادی افلاطون «تنهایی»هایمان میباشد. وایتهد میگوید : دین هرکس کارهایی است که در تنهاییاش انجام میدهد و این سخن صائب و مهمّی است. چقدر بین خلوت و جلوت و تنهایی و حضور در جمع تفاوت هست؟ آدمیان چقدر در اجتماع نقابدار ظاهر میشوند و چقدر به خود واقعیشان نزدیکترند. در راه پیشنهادی افلاطون هرقدر تفاوت بین دو فرض کمتر باشد زندگی از اصالت و چگالی محتوایی بیشتری برخوردار خواهد شد. کسانی که سمت و سوی زندگیشان را نظرات دیگران و چه میگویند و چه بگویند و چه نگویندها شکل میدهد رَندگی بیارزش و تهی مایهای دارند. اگر زندگی به سطحی برسد که نظرات دیگران و دیدن و ندیدنها هیچ تأثیری نداشته باشد این زندگی اصیل و سرشارست، زیستن واقعی است نه صرفاً زنده ماندن و نفس کشیدن همراه با دوخت و دوزهای کودکانه که به نابالغ بودن انسان دلالت دارد. از مهمترین پیش فرضهای زندگی معنوی محوریت نداشتن و بلکه بلاموضوع بودن نظرات دیگران میباشد. انسان معنوی در زندگیاش نه خود را با دیگران مقایسه میکند نه حسرت بودن در جای دیگران را میخورد نه با کسی رقابت میکند و نه به کسی حسد میورزد. خودش هست و البته این به معنی بیتفاوت بودن نسبت به سرنوشت همنوعان و بیخیال بودن نیست. انسانی که خودش را میشناسد و به قابلیتهای وجودی خود پی برده، علائق و گرایشهایش برایش مشخص شده، دنبال مدح و ثنای دیگران نیست و از نظرات دیگران نسبت به خودش هیچ دلواپسی ندارد. «دیگری گو برو و نام من از یاد ببر» اگر انسان بتواند به حدّ و سطحی برسد که بتواند فارغ از نظر دیگران زندگی کند به آرامش و سکینه خاطر نیز دست مییابد. توجه بیش از حدّ به نظرات دیگران و اینکه ما را دیدند یا ندیدند موجب تلاطم روحی میگردد