loading...
وب 20
اميد بازدید : 29 جمعه 29 فروردین 1393 نظرات (0)
.خدايا! مرا از همه فضايلي که به کار مردم نيايد، محروم ساز   «دکتر شريعتي» اا

هو

ابن سینا «خودشناسی» را پیش شرط مهم و ضروری در تعلیم و تربیت می­داند. در متون دینی و احادیث نیز توصیه و تأکید زیادی بر خودشناسی شده و از «معرفۀ النفس» با عنوان «انفع المعارف» و «انفع المعرفتین» یاد شده است و به نوعی مقدّمه شناخت همنوعان و خداوند نیز می­گردد. علی (ع)فرماید: «کیف یعرف غیره مَن یجهل نفسه» ، (کسی که خودش را نمی­شناسد چگونه می­تواند دیگری را بشناسد) ، (غررالحکم و دررالکلم ، ح 6998) و نیز : «من عرف نفسه کان لغیره اعرف و من جهل نفسه کان بغیره اجهل» ، (کسی که خودش را بشناسد دیگری را بهتر می­شناسد و کسی که به خود جاهل است به دیگران جاهلتر است) ، (غررالحکم و دررالکلم ، ح8758) همچنین خودشناسی مقدمه شناخت خداوند می­باشد علی (ع) فرماید : «من عرف نفسه فقد عرف ربّه» ، (هرکسی خودش را بشناسد پروردگارش را می­شناسد) ، (غررالحکم و دررالکلم ، ح7946)

«خودشناسی» موجب استعلا و استکمال وجودی انسان می­گردد و کسی که خودش را نشناسد به واقع انسانی بی­هویت در این دنیا خواهد بود که چند سالی سپری می­کند و نهایتاً عمر و زندگی­اش تمام می­شود که در صورت توجه به خود و شکوفا ساختن قابلیت­ها و تواناییهایی بالقوّه می­توانست به مراتب متعالی نایل آید.

برده بودی و داوت آمده بود                             تو که بد باختی کسی چه کند

اگر هدف از تعلیم و تربیت شکوفا ساختن توانمندیها باشد نیل به این مهم با شناخت انسان و نیز شناخت «خود» رهاوردهای به مراتب افزونتری خواهد داشت. آنچه در خودشناسی مهم است راههای نیل به این معرفت است، اینکه چگونه می­توانیم خودمان را بشناسیم، در پاسخ به سوال فوق جوابها و راههای متعدّدی مطرح شده است که شاید قدیمی­ترین راه، روش پیشنهادی افلاطون باشد که هرچند فرضی و خیالی می­باشد ولی راهکار جالب و ارزشمندی است. افلاطون برای شناخت «خود» و مشخص شدن علائق و ملایمات و منافرات پیشنهاد می­کند : فرض کنید نامرئی می­شوید و تمامی این قوا و قابلیت­هایی که دارید در شما باقی می­ماند. همان انسان قبلی هستید با غرایض و طبایع و گریز و گرایشهایی که داشتید ولی تنها تفاوتی که ایجاد شده این است که شما نامرئی شده­اید، چقدر از کارهایی که می­کردید بازهم انجام می­دهید و چقدر از کارهایی که نمی­کردید دیگر انجام نمی­دهیم؟! این راه پیشنهادی در عین فرضی بودن راه جالبی است با این شرط که انسان با خود صداقت داشته باشد و تبانی و تعارفی با خود نداشته باشد. بسیاری از کارهایی که خیلی از آدمیان انجام می­دهند برای این است که دیگران ببینند و بدانند و بسیاری از کارهایی هم که انجام نمی­دهند برای این است که دیگران نبینند و ندانند. حال اگر این محذوریت برطرف شود چقدر از کارهایی که انجام می­دادیم باز انجام می­دهیم و چقدر از کارهایی که انجام نمی­دادیم دیگر انجام نمی­دهی؟ برای عینی­تر ساختن این روش می­توان مسافرتها را در نظر گرفت. در مسافرتهای خارج از کشور، هرکسی همان انسان مقیم در کشور خود می­باشد ولی تفاوتی که پیش آمده این است که دیگر محدودیتها و چهارچوبهای کشور خودشان آنجا نیست و دیگران نیز او را نمی­شناسند. مخصوصاً برای کسانی که ایرانی هستند و به کشورهای دیگر مسافرت می­کنند دیگر مشکل حراست و گشت ارشاد و نظایر اینها نیست ، چقدر در پوشیدن و نوشیدن تفاوت ایجاد می­شود؟ چقدر کارهایی را که انجام می­دادیم یا نمی­دادیم مانند حالت قبل از مسافرت است؟ راهکار و مثال دوم برای عینی­تر کردن روش افلاطون فضای مجازی می­باشد در شبکه­های اجتماعی و پروفایلها چقدر خودم هستم؟ چقدر به «خود» واقعی نزدیکتر هستم؟ مثال سوم نیز برای ملموس نمودن روش پیشنهادی افلاطون «تنهایی»هایمان می­باشد. وایتهد می­گوید : دین هرکس کارهایی است که در تنهایی­اش انجام می­دهد و این سخن صائب و مهمّی است. چقدر بین خلوت و جلوت و تنهایی و حضور در جمع تفاوت هست؟ آدمیان چقدر در اجتماع نقابدار ظاهر می­شوند و چقدر به خود واقعی­شان نزدیکترند. در راه پیشنهادی افلاطون هرقدر تفاوت بین دو فرض کمتر باشد زندگی از اصالت و چگالی محتوایی بیشتری برخوردار خواهد شد. کسانی که سمت و سوی زندگیشان را نظرات دیگران و چه می­گویند و چه بگویند و چه نگویندها شکل می­دهد رَندگی بی­ارزش و تهی مایه­ای دارند. اگر زندگی به سطحی برسد که نظرات دیگران و دیدن و ندیدنها هیچ تأثیری نداشته باشد این زندگی اصیل و سرشارست، زیستن واقعی است نه صرفاً زنده ماندن و نفس کشیدن همراه با دوخت و دوزهای کودکانه که به نابالغ بودن انسان دلالت دارد. از مهمترین پیش فرضهای زندگی معنوی محوریت نداشتن و بلکه بلاموضوع بودن نظرات دیگران می­باشد. انسان معنوی در زندگی­اش نه خود را با دیگران مقایسه می­کند نه حسرت بودن در جای دیگران را می­خورد نه با کسی رقابت می­کند و نه به کسی حسد می­ورزد. خودش هست و البته این به معنی بی­تفاوت بودن نسبت به سرنوشت همنوعان و بی­خیال بودن نیست. انسانی که خودش را می­شناسد و به قابلیت­های وجودی خود پی برده، علائق و گرایشهایش برایش مشخص شده، دنبال مدح و ثنای دیگران نیست و از نظرات دیگران نسبت به خودش هیچ دلواپسی ندارد. «دیگری گو برو و نام من از یاد ببر» اگر انسان بتواند به حدّ و سطحی برسد که بتواند فارغ از نظر دیگران زندگی کند به آرامش و سکینه خاطر نیز دست می­یابد. توجه بیش از حدّ به نظرات دیگران و اینکه ما را دیدند یا ندیدند موجب تلاطم روحی می­گردد

+ نوشته شده توسط سیامک مختاری در جمعه بیست و نهم فروردین 1393 و ساعت 13:13 | نظر بدهيد
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 816
  • کل نظرات : 7
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 43
  • آی پی امروز : 35
  • آی پی دیروز : 9
  • بازدید امروز : 481
  • باردید دیروز : 10
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 520
  • بازدید ماه : 682
  • بازدید سال : 5,126
  • بازدید کلی : 43,728