منبع : http://sarbazmohsen.blogfa.com/post/3
X تبلیغات
محسن
×××شعر طنز در مورد سربازی ×××
شعر طنزی در مورد سربازی !
http://img.tebyan.net/big/1388/08/86180129235721946524923234245771146093101.jpg
خوشا روزی که من پنج ساله بودم
درون کوچه ها آواره بودم
چرا مادر مرا بیست ساله کردی
میان پادگان آواره کردی
دم دروازه شهر که رسیدم
صدای طبل و شیپور را شنیدم
به خود گفتم که این طبل نظام است
دو سال شخصی گری بر من حرام است
گروهبانان مرا بیچاره کردند
لباس شخصیم را پاره کردند
به خط کردند تراشیدند سرم را
لباس آشخوری کردند تنم را
لباس آشخوری رنگ زمین است
برادر غم مخور دنیا همین است
نگو خدمت بگو زندان هارون
که دل را در جوانی می کند خون
نگو خدمت بگو سرچشمه غم
نگهبانی زیاد مرخصی کم
مسلسل لوله خودکار دارد
گهی تک تیر گهی رگبار دارد
کلاغ پر می روم کاسه به دندان
برای خوردن یک لقمه نان
نوشتم نامه ای با برگ چایی
که هر وقت می خوری یادم بیایی
لب چشمه نشستم خوابم آمد
محبت های مادر یادم آمد
بمیرد آن که سربازی بنا کرد
تمام دختران را چشم به راه کرد
از آن روزی که سربازی بنا شد
ستم بر ما نشد بر دختران شد
گمان کردم که سربازی دو سال است
ندانستم که عمر یک جوان است
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و پنجم اسفند 1392ساعت 21:9 توسط محسن | نظر بدهید
درباره وبلاگ
سلام به وبلاگ محسن خوش امدید من دراینجا جوک می نویسم وشما بخونید ولذت ببرید!!!
منوی اصلی
صفحه نخست
پست الکترونیک
آرشیو وبلاگ
عناوین مطالب وبلاگ
رای به وبلاگ
جدیدترین مطالب
ماجرای طنز سربازی رفتن خانم ها!!!
×××شعر طنز در مورد سربازی ×××
سربازی
ارتش،چرا ندارد
آرشیو
اردیبهشت 1393
اسفند 1392
طراح قالب بلاگفا